این روزهای ما
دیروز هر چی نوشتم پرید. یه عالمه شده بود، واسه همین دیگه حوصله نوشتن نداشتم. جونم براتون بگه شیطون بلاهای مامان توی این مدت اتفاقات زیادی افتاد چون اینترنت دائم قطع بود نمی تونستم بنویسم. اول اینکه شوهر خاله پری حسابی مریضه و من خیلی نگرانش هستم. از بس که سیگار کشیده ریه هاش مشکل پیدا کردن. شما هم که تا چیزی می بینید شبیه سیگار فوری دستتون می گیرید و آتیش می کشید هر وقت هم بهتون می گم کار بدیه دو تایی می گید یعنی عمو محمود و ... بد هستند؟؟؟؟؟؟؟؟؟ دوم اینکه بالاخره کار خان دایی مهدی درست شد و شروع بکار کرد. مامان جونی حسابی خوشحاله. از همین جا دستهای مامان جونی رو می بوسم که ما 7 تا رو به جایی رسوند و هر کدوممون واسه خودمون کاره ...